مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

کیان جون خاله رو ختنه کردن

سلام پسر قشنگم   مهرتاشم عزیزم دیروز پسر خالت کیان رو بردن ختنه کردن اینقدر مامانت استرس داشت که شب تا صبح نتونست درست بخوابه و همش از خواب می پریدم و میدیدم خیس عرق شدم و صبح هم که اومدم سر کار خیلی حالم بود اینقدر حالم بهم خورد که نگو ولی خداروشکر مثل اینکه حال کیان کوچولوی نازم خوب بوده و مشکلی نداشته عزیز دلم قربونش برم من مهرتاشم مامانی همش به فکر توام که من چطوری آخه باید اینکارو بکنم از حالا گریم میگیره جیگر مامان ولی خوب دیگه یه کریه که باید حتما انجام شه سعی می کنم زود زود انجامش بدم که تو هم زیاد اذیت نشی و یادت نمونه قربونت برم دلم برات کلی تنگ شده بابایی دیروز همش از روی شکم مامانی تورو بوس می کرد و بهت می گفت دو...
24 مهر 1390

مهرتاش تو عشق مامان و بابایی ( دیروز فهمیدم یه آقا پسر شیرین تو راه دارم )

سلام پسرم پسر قشنگم - وااااااااااااای چه حس خوبی دیگه الان می تونم به اسم باهات حرف بزنم مهرتاشم دیروز بابایی ساعت 1.30 رفت واسه مامان نوبت سونو گرفت وقتی بهم زنگ زد و گفت باید برم خونه و آماده شم برای سونو یه حس جالبی داشتم هیجان و دلشوره با همدیگه و بیشترش هیجان از اینکه بدونم فرشته کوچولوی ما دختره یا پسر حالم بد شده بود حالت تهوعم شدید تر شده بود و دل پیچه هم اومده بود سراغم زنگ زدم به پدر جون و بهش گفتم که زحمت بکشه بامادر جون من و تورو همراهی کنن چون بابامهرداد کلاس داشت و نمیشد بیاد باهامون ساعت 3 رسیدم خونه .سریع دوش گرفتم و آماده شدم ، خاله پریسا بهم پیامک داد که برم پیشش ، منم گفتم دارم میرم سونو کلی ذوق کرد و گفت دوست دا...
20 مهر 1390